امشب که دادی ساقیا پیمانه در میخانه ام
ترسم نیاساید کسی از خنده مستانه ام
در جمع میخواران یکی ساقی اگر هشیار هست
گو گیردم دست و بَرَد از میکده تا خانه ام
این خانه را در میزنم در وا کنید ای عاشقان
آن شمع بزم افروز را پروانه ام پروانه ام
این صبح خندان از کجا ، این نور تابان از کجا
تابیده همچون مهر و ماه در ظلمت کاشانه ام
با کس ندارم گفتگو در بسته ام بر غیر او
تا آشنای او شدم با عالمی بیگانه ام
#######
در کار ما ای مدعی گیرم که سنگ انداختی
ای بی صفت چون میکنی با همت مردانه ام
جواد توکلی
برچسب : نویسنده : javadtavakkoli بازدید : 302