صد بار تو را گفتهام ای جان نتوان کرد
تا جان ندهی دعوی جانان نتوان کرد
هیهات که ای شادی دل تا تو نیایی
دردیست در این سینه که درمان نتوان کرد
حرفی است به لبهای من ای عشق که تا حشر
با هیچ کسی غیر تو عنوان نتوان کرد
آشوب نگاه من و او، لحظه دیدار
طوفان مهیبی است که پنهان نتوان کرد
یاللعجب ای سلسله مو مشکل ما را
جز در گره زلف تو آسان نتوان کرد
ای با کرجی آمده در پهنه دریا
اینجا دگر اندیشه طوفان نتوان کرد
بگذار که تا بگذردش چند صباحی
این چله تاک است شتابان نتوان کرد
از سینه برون دوستی آل علی را
تا خون به رگم هست به قران نتوان کرد
جواد توکلی
از ما چه می گریزی ما را هوای عشق است...برچسب : نویسنده : javadtavakkoli بازدید : 281