چند اسیر کهنهگی، تازه کنم طریقه, را
بردرم این لباس غم، پاره کنم جلیقه را
چیست بهشت جاودان؟ با تو مرا دقیقهای
چیست عذاب سرمدی؟ بی تو همین دقیقه را
من به صفا و سعی دل، دیدمت و رسیدمت
سوی حجاز میکِشی حاجی بیسلیقه را
عقل و دلی که داشتم، بر سر خُم گذاشتم
خُم ندهد رهاییام تا ندهم وثیقه را
از خَم زلف پرشکن مینرهد توکلی
آه، مکش به روسری سخت مکن مضیقه را
جواد توکلی
از ما چه می گریزی ما را هوای عشق است...برچسب : نویسنده : javadtavakkoli بازدید : 300